درباره ما

بسمه تعالی

این قلم از پدر به من به ارث رسیده است. وقتی او فوت شد. یک شمشیر داشت و سه دفتر دست نویس. شمشیر یادآور دوره افسری او بود. به من گفتند شمشیر پدر به پسر بزرگ می رسد. گفتم به من از پدر قلم و دفتر می رسد.

پدر راستگوترین فرد خانواده بود. راستگارترین ایشان پدر او و پدر بزرگ من بود(مرحوم عباسعلی). وقتی به پدر بزرگ می خواستند اسم فامیلی جدید بدهند پسوند نام فامیلی او را راستگاری گذاشتند.

نه تنها یک ریال پول حرام در اموال او و مرحوم پدر نبود بلکه از دیگران هم طلب ها داشتند که هیچوقت وصول نشد. اما به یاد ما مانده است.

مرحوم پدر مقداری بدهی از بابت امانت برادر کوچکتر خود(مرحوم حسین)در نزد خود داشت که دو سال قبل وقتی خانه تبریز فروخته شد مبلغ این امانت که ارث پدری او بود و به پدر اطمینان کرده بود و به او سپرده بود به دینار محاسبه و به افراد ذینفع خانواده تقدیم شد. گرچه مبلغ بدهی ناچیز بود. اما تسویه شد. تسویه اش برای من برکات آنی داشت. انتشار بدهم برای خود یک باقیات صالحات و یک اقدام بی بدیل است.

هر دو فوق العاده بودند. هر دو در حد خود خادم و امین مردم بودند. پدرم بعنوان یک معلم برای آموزش و پرورش این کشور خدمات شایانی کرد.

این سایت برای ارج گذاشتن به مقام پدر است. به مقام معلم است. به مدیران مدارس روستائی است.

خود من با این پول بخور و نمیر دانشگاه می توانم بدون پرداخت یک ریال خمس هر ماه یک سفر حج بروم.

وقتی از هند برگشتیم ایران هنوز جنگ بود. ما حقوق نداشتیم. کسی هم نیرو جذب نمی کرد. در کل کشور، یک باکتری شناس گیاهی بیشتر نبود اما هیچ موسسه ائی یا دانشگاهی نمی خواست غریبه ائی را به جمع خود راه بدهد. هنوز هم نمی دهند. مگر نورچشمی باشند.

ایام به سختی گذشت. سختی وقتی مضاعف شد که معترض مقامات شدم. هر بلائی که تصور کنید به سر من و به تبع آن بر اقتصاد و روان سه عضو دیگر خانواده من آوردند. فقط زندان نرفتم. تبعید و اخراج و بازخریدی از مجازاتهای دوره خدمت خالصانه من به این کشور بوده است.

تا توانستند ترور شخصیت کردند. سیاه نمائی کردند. فتنه انگیزی کردند. 

خدا به زندگی من برکت داد. بیش از همه قلم داد. وجدان بیدار داد. دلسوزی داد. ترحم داد. دستگیری را داد. امروز سرم را بر زمین بگذارم به هیچکس بدهکار نیستم. تاوان گناهان خود را داده ام و خوشبختانه نماز و روزه و…فوت شده هم ندارم.

در مدت ۱۰ سال اقامت خود در هند من فقط ۵ بار در سالهای ۱۳۵۷، ۱۳۵۹، ۱۳۵۹ (سفر جبهه)،۱۳۶۱ و ۱۳۶۳ (سفر ازدواج)، به ایران مسافرت کردم!

همه عمر خودسازی کردم. هنوز هم این کار آسمانی ادامه دارد. قناعت را از پدر و پدر بزرگم آموختم. از کسی منت نکشیدم و بر کسی منت نگذاشتم. وامدار کسی هم نیستم. در سختی های طاقت فرسای زندگی چند نفری بداد من رسیدند. خدا به داد ایشان در روزگار قیامت برسد. انشالله.

تمام عمر خواندم و نوشتم. این چند سال اخیر کلی گفتند و کلی هم نوشتم. تقریبا نوشتن من شبانه روزی شده است. نوشته های نیمه شب و اول سحر خود را در روز پاکنویس می کنم. به صفحه باشد چندین جلد کتاب قطور است. هم در ارتباط با رشته تخصصی خودم و هم درباره موضوعات مطرح در سایت مرحوم پدر.

قلم خود را دوبار به دو آستان از آستانهای محبوب خودم متبرک کردم. یکبار به پرده خانه خدا و یکبار دیگر به ضریح حضرت سیدالشهدا.

همگان خانه خریدند

من هم این خانه خریدم

خانه فرهنگ پدر

خانه فرهنگ پسر

عیب ندارد نخرند

عیب داران بخرند